گفتی گلوی باد خسته است
دستی که میگشود گلو را...
بدهکارم به مستی، روزهایی را که هوشیارم
از آن بدتر به عزرائیل، چندین جان بدهکارم
در تو هزاران وطن هنوز بیدار است
محبوب من!