ای گل! تو را گلدان روی میز خواهم شد
یک عمر، از تنت لبریز خواهم شد
قطرههای اشک در اندیشه دریا شدن
چشمهای پر گناهی در تب بینا شدن
شکر، خوبم، نفسی بازدم و دَم دارد
سفرهای هست؛ اگر بیش اگر کم دارد
این خانه را پر کردهای از یاسمن، نورا...
ای غنچهی زیبای من، دنیای من، نورا...!
بریز قند ملیح از سخاوت دهنت
که فارسی سلیس است شیوهی سخنت
بند کن دوباره گذر را، راه شعرهای مرا هم
راه واژگان دری را، معبرِ دعای مرا هم
بی کس! شبی پر گریه بودی، بی امان در برف
دردستِ بادی نابلد، بی خانمان در برف
ای زنده گی صدای مرا تا خدا ببر
روح ترانههای مرا تا خدا ببر
کور روزت شوم برادرجان! کور روزت شوم برادرِ قند!
این چه آوردهای به حال خودت؟ غصهها بر سرت چه آوردند؟
صبح شد آواز ده خورشید را، قرآن بخوان
باز گو در زیر لب یا ربنا قرآن بخوان
برایم بخوان محمّد
می خواهم برگردم...
گل به روز است پر و بال فروان در دست
چاک در چاک و پریشان و گریبان در دست