در آسمانم نعره ی تکبیرها باقیست
در آسمانش نالهٔ آژیرها باقیست
دوباره سوگ تو داده است بر دل و سر دست
دوباره گریه گرفته بهانهیی در دست
بیداری و افتاده در رویای بیهوده
شب رفته و باز آمده فردای بیهوده
مزاج دَمدَمی و غیرتِ جُغُلشده را
کجای وسعت این آسمان بپوشانم!
تا از کنار چشم تو ای خوب رد شدم
شاعر شدم یگانه شدم پوچ و بد شدم
محبوبم!
در ایمیل آخرت نوشته بودی این روزها در مرز یونان هستی...
چه کنم با غم عشق تو و بی تابی دل
دل لرزانک من خانه ی عشق است نه گِل
شیعیان هر لحظه ای همت کنند
خائنان را غرق ذلت میکنند
وقتی زنی در کنج خانه میگرید؛
ابتدا گلدانها یکی یکی پژمرده میشود...
حسين من کجايی
تا ببينی کربلايت را...
جغرافیا روی نقشه، بی مرزبانان بمیرد
تاریخ هر قوم مقهور، بی قهرمانان بمیرد
یک عمر در عزای شما گریه میکنم
در خواب هم برای شما گریه میکنم