وظیفهییست بهدوش من انتقال شما
که هست فکر منی خسته چرخبال شما
من دیده ام روایت صد درد و داغ را
تصویری از قیامت خونین باغ را
همینکه میرسم ای ایستگاه راهآهن!
به عطر دامن تو باد میزند دامن
نشسته ام در کنار این خم، امام صادق
رسیده مستی به دور چندم؟ امام صادق
این حرف ابتدای من و توست بعد از این
بن بست انتهای من و توست بعد از این
ای دوست نگاهی که خریدار ندارم
با مردم این شهر دگر کار ندارم
ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب
پاییز را به خاطر ما آورد غروب
کوهِ سکوت آب شود در مقابلت
نبض غزل مجاب شود در مقابلت
گفت مادر سخن از درد و به چشمی تر گفت
قصۀ ناخلفان، شیر خطایان بر گفت
زمین به هلهله افتاد و آسمان رقصید
مَلک به عشق تو در عرش ناگهان رقصید
سرما کمین به دور و بر خانه کرده است
برف است آنچه بام سر شانه کرده است
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟!
سر به تایید تکان دادی و گفتی آری!