چه زیبا چیده قالیبافِ من پهلویِ هم گلهای قالی را
بنازم قدرتِ اعجاز و سحرآمیزیِ نازکخیالی را
نوای ربنا در قطعههای باربَد جاری است
نشاط از گوشۀ محراب و ذکر «یاصمد» جاری است
پیچیده در رگارگ آب و هوا علی
پخش است در تطور ما تا خدا علی
سرخوش آنان که به درد دگران درمانند
نه که بر کار فروبستهٔ خود در؛ مانند
من بغض یک عروسک تنهایم
جا مانده زیر تودهای از آوار...
هوا ز عطر گلاب محمدی پر بود
تمام دشت پر از مرد و اسب و اشتر بود
فریاد زد درون خود احساس ترس را
در رهگذار خلوت آیینۀ صدا
شبیه چشم تو گفتم دو چشم آهو را
و چشم توست شبیه هری و کابورا
صدایی در گلویم خانه کرده
که دنیایِ مرا ویرانه کرده
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
واژهها ایستاده در تعظیم لب گشودند ماه بانوها
السلام علیک یا مولا، حضرت عشق، یار آهوها
کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من
سرود سبز میخواهند