پس از یک ماه، دور سرفرازی
فرود آورد پا، ماه حجازی
کارگاه بتگری از چشم تو آغاز شد
همزمان پیغمبری از چشم تو آغاز شد
سمند خوش قدم من، سپید پیشانه!
ببر مسافر خود را به مقصد خانه
تنور حادثه امشب شراره خیز شده ست
و زنگ خورده ترین تیغ فتنه تیز شده ست
ز چشمه سار افق، خون تازه می جوشد
سپاه شب پی قتلِ ستاره می کوشد
وقتی نبود عاشقی دنیا چگونه بود؟
دنیا تهی ز عشق خدایا چه مینُمود؟
وظیفهییست بهدوش من انتقال شما
که هست فکر منی خسته چرخبال شما
من دیده ام روایت صد درد و داغ را
تصویری از قیامت خونین باغ را
همینکه میرسم ای ایستگاه راهآهن!
به عطر دامن تو باد میزند دامن
نشسته ام در کنار این خم، امام صادق
رسیده مستی به دور چندم؟ امام صادق
این حرف ابتدای من و توست بعد از این
بن بست انتهای من و توست بعد از این