با سنگ هوس شیشهی انگور شکستند
جام عسل و جامهی زنبور شکستند
دو روز بعد پدر می شود فراموشت
همین دو دیده ی تر می شود فراموشت
میدانی «عمو گابو»!
من از سرزمین «اَرنواز» و «شهرناز» میآیم...
ترکمنزادۀ مزار کجاست؟
تاشقرغان خوشگوار کجاست؟
پلنگ غیرتم از چشم ماه افتاده است
دریغ، هرچه تهمتن به چاه افتاده است
بیست سال است به دامان شما چنگ زده
در دوراهیّ جهان دخترک جنگزده
آشتی سیب بهشت است برای چیدن
من و تو زنده به این یک دو نفس خندیدن
پس از یک ماه، دور سرفرازی
فرود آورد پا، ماه حجازی
کارگاه بتگری از چشم تو آغاز شد
همزمان پیغمبری از چشم تو آغاز شد
سمند خوش قدم من، سپید پیشانه!
ببر مسافر خود را به مقصد خانه
تنور حادثه امشب شراره خیز شده ست
و زنگ خورده ترین تیغ فتنه تیز شده ست
ز چشمه سار افق، خون تازه می جوشد
سپاه شب پی قتلِ ستاره می کوشد