تو را گم کرده ام مثلِ پلنگی در تنِ جنگل
تو را مثل ظهورِ ماه در پیراهنِ جنگل
تو برگزیدهتر از شعری، تو آن اُبُهّت دریایی!
که در تجسم خود شعر است و در مخیّله، زیبایی
من فکر می کنم که در چنگ باد هستیم
هر سو کشید ما را، هر جا نهاد، هستیم
از برق چشمانت زمین و آسمان روشن
تا آمدی دنیای من شد ناگهان روشن
ساغر پر ز شرابم خودت میدانی
گهی آتش گهی آبم خودت میدانی
رفتی رها کردی مرا تنها، خداحافظ
تنها کس تنهایی ام، زهرا خداحافظ
ای نیستان های سر تا پا خروش
از چه خاموشید؟
در ابتدای چشم تو پرواز میشوم
هر صبح از سلام تو آغاز میشوم
انكارت می كنم اما تو هستی
مثل نفسهایی كه در سینه میاید و میرود...
فارسی بود گریه ی پدرم
فارسی هست خنده ی پسرم
نیم رخساره گلگشت حافظ، نیم رخساره بستان سعدی
در بغل کوزهی شعر خیام، بر لبانش گلستان سعدی
شاید آن روز، روز بارانی، مادرم خوابِ چشمه را میدید
ابر اردیبهشت گل میکرد، آسمان قطره قطره میبارید