یادش بخیر! خاطر آن کس که داغ داشت
-یک عمر رفته- گمشده اش را سراغ داشت
در دل غمزدهام بیم شدیدی دارم
باز امّا به وصال تو امیدی دارم
ای رفته از نظر چه شدی، در کجاستی؟
بی خط و بی خبر چه شدی، در کجاستی؟
هم زخم من زمانه زمان درنگ نیست
خاموشیات نشانهی پایان جنگ نیست
سرم را چرت، دربستی گرفته
به جانم نیستی هستی گرفته
بی تو چندیست از کفم دادم، سر گیسوی خواب کامل را
برسان از لب غزل ریزت، به نگاهم جواب کامل را
وطن! خواهند آخر خانۀ خاکسترت سازند
نجنبی گر ز جا خاک خودت را بر سرت سازند
بهشت عدن که غرق عبادتش شده است
عبای سبز بلند سیادتش شده است
طاقت بیاور، زندگانی خوب و بد دارد
دلتنگیِ بسیار، رنجِ بیعدد دارد
با من بهار پیرهنم را نگاه کن
خون چکیده از دهنم را نگاه کن
شبی خیالِ ناب را کمی به بر کشیده ام
بغل بغل ستاره را ، به چشم تر کشیده ام
باز کن در را که آزادی و نان می آورند
خاک می خواهند، یعنی رایگان می آورند