بر طبل میکوبند و میرقصند خالیها
پایان تلخی دارد این آشفتهحالیها
به خوابم آمدی ولی به رنگ و روی دیگری
تبسمی به لب لبی به گفتوگوی دیگری
صدای پز زدن یک خزنده می آید
مرا از آمدن رفته خنده می آید
ما را چه به دلتنگی و ما را چه به غم ها
با مستی جاری شده در بین حرم ها
«زندهجانِ» به مرگ خو کرده
«زندهجانِ» به خون نشستهی من
پاییز نیست، موسم مرگ قناری است
پایان جشنوارۀ شعر بهاری است
نه چون دیگر مردگان
که به خاک برمی گردند با تشریفاتی در خور...
می زند ناگه برون، الله اکبر بر لبش
دشت حیران می شود از هیبت تاب و تبش
امشب اسیر باغچه، مدهوش خانه ام
گویا نشسته عشق در آغوش خانه ام
هر زمان كه براى
مغزهاى كرخت شده معما شديم
تو آیه، آیه، آیهی ایمان تازهای
تاریخِ انقضای خدایان تازهای
عقاب پیر کوهستان دورم
گهی کوهی بلند بی عبورم