نگاهم میکنی و میشود اعجاز بیتردید
جهان گردیده از چشمان تو آغاز بیتردید
بزن جرقه، برقصد خیال در آتش
شود مشاهده ققنوس و بال در آتش
قطب شمالم، بهار ندارم
کوه یخم، برگ و بار ندارم
لب نه، دهان نه، كام و زبان نه، سكوتِ محض
آرامِ جان نه، جان نه، جهان نه، سكوتِ محض
جغرافیای چهرۀ تو از همه سر است
در وصف تو غزل ننویسیم بهتر است
سر ریخت شعله، عشق و حذر غیر ممکن است
باور کن از درِ تو سفر، غیر ممکن است
با صدا و عطر و لبخند تو عادت کرده ام
با تو بی مانند، مانند تو عادت کرده ام
بیا! نسیم نوازشگر دلاویزم
که با سیاهی شب تا سحر گلاویزم
همزاد من خوابیده با همبسترش تا صبح
دست لطیفی میکشد بر پیکرش تا صبح
یک آواره شد در جهان بیشتر
و دستی به سوی دهان بیشتر
اول حمد خدای قهار کنم
دوم نعت احمد مختار کنم
زبانِ شکر، سستی کرد محصول فراهم را
و آخر آسمان وا پس گرفت از ما همین کم را