گه اخم، گهی قهر، گهی جوشش لبخند
با سادهدهاتی چه نیازی است به ترفند!
باز امشب دوباره میچینم سفره و چای قند پهلو را
تا کنار تو من مرور کنم چار فصل پر از هیاهو را
مردان سرِ دار و راهِ مردان سر دار
محراب و نمازگاه مردان سرِ دار
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
با قامتی از چراغ و ایمان و تفنگ
گاهی همه آب و گاهِ دیگر همه سنگ
سحری به یاد رویت هوس نماز کردم
به حضور دل تپیدم به خدا نیاز کردم
تصویرهای بُرده، پس آورده بادها
از مادران خسته دل گلمرادها
هر لحظه به لب دیدهام او را لبخند
این بار رسید بازهم با لبخند
افتد گذرش سمت دو راهی که منم
باران بدهد دست گیاهی که منم
آقا بگو به پنجره ها بازتر شوند
با مژده ی رسیدن تو خوش خبر شوند
عاشقتر از من هیچکس پیدا نخواهد شد
مهتاب در چشمان من زیبا نخواهد شد
بس کن به سمت باد، دویدن را
با سر به پای هرکه خمیدن را