آتش زدی به من، به دل زخمی ام عزیز
یك چینی شكسته شدم ریز، ریز، ریز
دوباره بغض عجیبی درون حنجره شد
فضا شبیه اتاقم بدون پنجره شد
آماده ام که شکل شوم محتوا شوی
من قانع ام که حنجره ام را صدا شوی
روح راکد دوباره راه افتاد
ماهی نیمهجان به جوی آمد
تو نوبهار بلخی و جام تو پر مل است
تن، دشت شادیان خدا، معبد گل است
اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
از گذشته می آمد آمدن بهایش بود
رودکی حضورش بود رابعه صفایش بود
من شاعر کوچههای ناآرامم
هر کوچه صدا کند مرا با نامم
گل نیست،ماه نیست، دل ماست پارسی
غوغای که، ترنم دریاست پارسی
باز کن در که به جان آمدم از در به دری
زندگی می گذرد یا شده ام من گذری
یک کوچه از حضور تو خرسند می شوم
لبریز از شگوفۀ لبخند می شوم
مینشینی پشت کلکین شعر را سر میکنی
حال دل را این رقم یک ذرّه بهتر میکنی