گشود پنجره ها را، بهار را بو کرد
چراغ محتضری در اتاق، سوسو کرد
معنی انتظار را اصلا از چنار کنار جاده بپرس
درد رفتن از این حوالی را از دل عابر پیاده بپرس
دوباره مغز واژگان نغز تیر می کشد
کسی مرا به سمت برکه ی غدیر می کشد
رفاقت آمد و پر کرد ماجرای تو را
رفاقت آمد و پوشید کفش های تو را
بیگمان هم لطف هم آزار میآید به تو
بر دگرها نی؛ فقط این کار میآید به تو
گل سرخ بیابانهای مشرق
شراب روشن مینای مشرق
شبیه شمس و قمر در زمینه پیدا باش
سخن از عشق بگو نور چشم دنیا باش
این روزها غریبم غمگین و خسته، رویا
بدجور بر لبانم خون، دلمه بسته، رویا
کجای دل بگذارم غمِ زمانهٔ خود را
که روبهروی من آورده است خانهٔ خود را
رویت گلی نباشد بشگفته تر از او
هنگامهای ندیدم ناخفته تر از او
ای كاروان تازه سفر! یك دعای خیر!
در امتداد خط خطر یك دعای خیر!
سلام بر تو و این شوکت خراسانی
سلام بر تو و این دیدگاه ایرانی