پیوند دل مرا گمانم ز ازل
با چشم تو بسته حضرت عزوجل
همچنان غرق به رؤیای خوشت میمانم
چشم در راه خبرهای خوشت میمانم
کسی نمانده که لبخند را ترانه کند
و خود نه لبخندی است...
تکانهدار ترین اتفاق افتاده
صدای سرد کسی دراتاق افتاده
آب عشق آورده و این خانه را جارو کنید
بعد در این حلقه گرد آیید و الاهو کنید
به روی کوچه ها بستند احساس خیابان را
نگاه خسته ی شهری که حس می کرد طوفان را
من و ذکرِ نامِ تو یا علی، که کشانی ام به هدایتی
مگر از تو چشمِ عنایتی، برسانَدَم به ولایتی
هوای گریه در این ایستگاه سنگین است
سکوت سرد تو و بغض راه سنگین است
دردِ پایان ناپذیر عشق در جانم تویی
لذت و لطف غزل های پریشانم تویی
جهنم جاى بدى ست
كه گاهى در آن
حال خوشی برای دل من نمانده است
دنیا درخت زندگی ام را تکانده است
حالا که جهان چه خوب و بد در گذر است
پیش آر و به سفره نه چه خشک و چه تر است