نوروز اگر با تو نشینیم
نوروز؛ دلار است اگر با تو نشینیم
سی سال و پنج سال؛ نه نوروز، نه بهار
سی سال و پنج سال؛ نه ریشه، نه برگ و بار
گهوارهای روان است بر موجهای دریا
مادر کجاست؟ شاید... در ناکجای دریا
شانه ها بشکسته و سرها به زیر بارهاست
بارِ اول نیست این سردرگمی ها، بارهاست
دلم ویرانهتر از شهر بم شد
ز تهران شاعری آواره کم شد
هزار قونیه سرگردان اسیر جذبهی گیسویت
نشسته حضرت مولانا بسمت طاق دو ابرویت
ايا تبعيديان كوه گمنامى
اى گوهران نامهاتان خفته در مرداب خاموشى
يک چند درين باديه بوديم و گذشتيم
با داس هوس خار دروديم و گذشتيم
کسی که حوصله یا درد را سخن زده است
زنیست مست که بی می، می کهن زده است
از لحظه كه رفته ای از لحظه های من
دنیا كشیده نقشه شومی برای من
بر شانهای مریم سبد پر ز انار است
مریم چه قدر سبز چه اندازه بهار است
حرفی بزن که این شب دلتنگ بشکند
این سخت، این سکوت ترین سنگ بشکند