شوق شبستان شعف، شور سحر مادر
پیغمبر لبخندهای پشت در مادر
تو نو بهاری و دستان تو دو ساقه گلاند
نگاه های تو رودند و پلکهات پلاند
در ترمینال احساسات موهوم و عفونت رابطه ها
من به دنبال یک بزرگراهم...
محبوبم بیا عشق را در مرگ ادامه دهیم
اما چگونه صدایت کنم اگر لهجه ام را فراموش کنی؟
از کابل تا بغداد تا دمشق مردگانی که
از آبلههای بیشمار پاهایشان مردهاند
به نام آنکه دلم را زده به نام حسین
که جلد کس نشوم تا که هست بام حسین
دلم سرخ و کوچک بود
آبی و کوچک، با شادی های رنگ پریده...
در اصل کارگرانیم ما که می سوزیم
همیشه بار گرانیم ما که می سوزیم
این کوچه با خیال رخت کوچه باغ بود
در هر کنار دامن این کوچه باغ بود
من تك درختم خالی بى برگ
دلتنگ... دل سرد...
دنیای من شبیه درختیست در کویر
تنهایی اتاق مرا دست کم نگیر
دنیا هوادار دل خونین نخواهد شد
جز تیشه چیزی همسر شیرین نخواهد شد