دلا اثر چه خوش ز ناله شبانه رسد
که یار رفته سفر عاقبت به خانه رسد
بیا که نیمه ی شب ماه آسمانی شد
بیا که داغ دلم بی تو جاودانی شد
چشمهایت دو جام شیر و شکر
در شکر شیرها شراب طهور
به کوچه می زنم امشب که خسته ام گیجم
خدای من به کجایی که می زنم در را
زنی از کوچه های بغدادم از خیابان منتهی به هرات
تیره ام می رسد به رابعه و نسبم می رسد به شاخه نبات
غم را پیام آور اشک سحر مکن
بر شانه های خستهی حسرت سفر مکن
نیستی! دختر روحم
یک توده اندوه بی جواب میشود
سوغات برایِ دِه ندارد دلِ من
آهنگِ لقایِ دِه ندارد دلِ من
سروش بزم اهورا!! تو با چه مانندی
به حیرتم، مگر آیینۀ خداوندی
یک سینه پر از آه شکسته زن و شوهر
در خلوت آیینه نشسته زن و شوهر
رفتیم مثل دریا با یک جهان تلاطم
کردیم تندر آسا با صخره ها تصادم
هرگز عجیب نیست ببینی که عاشقی
طی می کند برای حرم راه دور را