به کوچه عطرِ تو راهی اگر شود، چه شود!
هوا، چنان که بخواهی، اگر شود، چه شود!
رازی میان سینۀ من خار گشته است
دنیا به سان سایۀ دیوار گشته است
پر از دردم، پر از باران، پرم از سوگواریها
نجاتم ده ز خاموشی، از این فریادداریها
ظهر در مزرعۀ گندم و شبدر مريم
غرق در باد و گل و سبزه و سرسر مريم
دلتنگی های تو همین جا کنار من
هی ناله می کند چرا روزگار من
پاییز گذشت و برگ ریزان نشدیم
از این همه معصیت پشیمان نشدیم
ذوالفقار است و کوثر است حسین
عشق زهرا و حیدر است حسین
شکوه گنبدت از دور شوقم را دوچندان کرد
سلام خسته ام را دیدنش لبریز باران کرد
اندوه هویت ماست
موجوداتی انکار شده
عشق چیست؟
دهقان پیر! عشق چیست؟
در باغ های پریشانی درختانی می رویند
که هیچ پرنده یی بر شاخه های سبز شان آشیان نمی آراید
بگذار تنت را بسراید گل و باران
حرف و سخنت را بسراید گل و باران