بیار باره که امشب سوار خواهم شد
به دور دستِ گمان رهسپار خواهم شد
صدا ترکید در بغضی که از آواز می ترسید
لبم مانند قبل از شعله ی الفاظ می ترسید
موروثی است این طالع جانکاه اسماعیل
با پای خود رفتن به قربانگاه اسماعیل
خوابیده شب قریه در آغوش ستاره
تابوت خیابان شده گل پوش ستاره
شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سوی کعبه ی عزّت روان شدند
پشتِ البرز و سینهی آمو، همچنان بیقرار و پابرجاست
زادهی مهر و غیرتم؛ یعنی پدرم کوه و مادرم دریاست
نرمک، نرمک، دلم به بازی بردی
نوش تو که با ذره نوازی بردی
در خیمهگاه، غیر تو سالار کس نبود
عباس رفته بود و سپهدار کس نبود
گه اخم، گهی قهر، گهی جوشش لبخند
با سادهدهاتی چه نیازی است به ترفند!
باز امشب دوباره میچینم سفره و چای قند پهلو را
تا کنار تو من مرور کنم چار فصل پر از هیاهو را
مردان سرِ دار و راهِ مردان سر دار
محراب و نمازگاه مردان سرِ دار
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار