تا حشر به دیدار تو پرپر زده باشد
مرغی که به بام تو دمی پر زده باشد
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کاش اندازۀ تمام روزهایی که باقی مانده بین من و گذشتهام
فاصله میبود...
دنیا برای خام خیالان عوض شده است
آری، در این معامله پالان عوض شده است
با شکل و آن شمایل خوش ریخت روزگار
بسیار گل به گردنم آویخت روزگار
از دریا گریخته ام... از دریای پشت کوه...
سرم را زیر سنگ ها کردم...
در قید دنیای خالی دستی به دامان گریه
تو میرسی با تبسم در بین باران گریه
چه زیبا چیده قالیبافِ من پهلویِ هم گلهای قالی را
بنازم قدرتِ اعجاز و سحرآمیزیِ نازکخیالی را
الو! الو! صدا نمی رسد؟ اگر صدا جر است
پرنده یی که پرکشیده در صدا شناور است
ما مجاهد حقّیم، قدرت خدا با ماست
هركجا كه رو آریم، دست كبریا با ماست
نوای ربنا در قطعههای باربَد جاری است
نشاط از گوشۀ محراب و ذکر «یاصمد» جاری است
پیچیده در رگارگ آب و هوا علی
پخش است در تطور ما تا خدا علی