با کدامین نفس از دست ستم آه کشیم؟
به کدامین طرف از دوزخ مان راه کشیم؟
اتفاقی بزرگ در پیش است
«آزادی» را فریاد کردهام...
نوروز؛ پیامآورِ عشق است و امید است
پیکی که لبش نامه بر مهر و نوید است
غریبه غریب است و تنها برادر
چه اینجا برادر، چه آنجا برادر
دل عشق گزید،نقشِ عصیان زدمش
دریا طلبید سر به طوفان زدمش
من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجیکستان نیستم
خورشيد و ماه
كلماتى هستند
بیتاب که او را نکند دیر بخواهد
میرفت که آب از شرر تیر بخواهد
دلت شهرِ پریشانی است عاشق
نصیبت نابسامانی است عاشق
عاقبت زنجیر ما را چون کلاف
بافت محکم این عمو زنجیرباف
دو چشم سرمه پرِ قندهاریات زیباست
دو گونۀ تر و سرخِ مزاریات زیباست
نوروز و فروردین؛ عطر گل و ریحان
اردیبهشتی شد خاک بهشتیان