به خط کوفی خوانا، نوشته تا آمد
به استخاره نشست، "اِرجِعی اِلی" آمد
هرچند وضع جملهجهان زار و درهم است
کابل سیاهبختترین شهر عالم است
تو میروی و غمات عاشقانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
امروز شنبه، اول ماه جنون است و
سال هزار و چند صد پیمانه خون است و
هرچند خسته ایم و به زانو فتادهایم
لاکن چو کوه پشت شما ایستادهایم
چه میشد پیش از آن که کشته بودم باور خود را
چهل منزل به روی نیزه میبردم سر خود را
برای رئیسجمهوری نمینویسم
که هر صبح مسواک میزند تا از صلح بگوید...!
زمانهییست پر از شور و شر، فغان! افسوس!
شده سکوت زبانِ پرندگان، افسوس!
چندمین روز شد که جنگ شده، صبح خسته، شبی پریشانحال
هر طرف یک ستارهٔ زخمی، سار و گنجشکهای بی پر و بال
برپاست دماوند بلند و بشکوه
سر سوده به آسمان، ستبر و نستوه
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانهی من افتاد
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد
این دیوار شماست
اجازه است خودم را بچسبانم؟