چه بختی است ما را همش بد بیاری
چه رختی است ما را همش سوگواری
تو برگزیدهتر از شعری، تو آن اُبُهّت دریایی!
که در تجسم خود شعر است و در مخیّله، زیبایی
از برق چشمانت زمین و آسمان روشن
تا آمدی دنیای من شد ناگهان روشن
ساغر پر ز شرابم خودت میدانی
گهی آتش گهی آبم خودت میدانی
رفتی رها کردی مرا تنها، خداحافظ
تنها کس تنهایی ام، زهرا خداحافظ
در ابتدای چشم تو پرواز میشوم
هر صبح از سلام تو آغاز میشوم
انكارت می كنم اما تو هستی
مثل نفسهایی كه در سینه میاید و میرود...
فارسی بود گریه ی پدرم
فارسی هست خنده ی پسرم
نیم رخساره گلگشت حافظ، نیم رخساره بستان سعدی
در بغل کوزهی شعر خیام، بر لبانش گلستان سعدی
فرصت رسیده یار بیا غصه سر کنیم
جغرافیای کهنهی غم را سفر کنیم
دختران! شبانههای بیاميد
دختران! شکستهای بیصدا
بريز اى اشك بارانى بهارانى دلم خواهد
بخند اى گل كه بستانى گل افشانى دلم خواهد