آیا کسی موهایت را در باد دیده است؟
این شاعران بنیاد بر کن را...
پاسخ بده کجا ببرم خلوتم کجا
از حیط ی دو دست بلایش کنم رها
تقصیر من نبود
پاییز که از شاخه افتاد پرت شدم توی حیاطی جنگ زده...
عطر پاشیده شد خراسان را، شهر در انتظار خورشید است
نام شمس الشموس می آید، لحظه ی استتار خورشید است
مردان برنو خفته در خونند ای بانوی چادر نشین کوه
همچون تنور شعله ور - هر شب - برمیکشند از آستین کوه
منی که بیست خزان آفتاب را دیدم
منی که بیست زمستان عذاب را دیدم
دوست دارم هر کجا افتد گذارت، بگذرم
کوچهها را یک به یک در انتظارت بگذرم
این حس غریبی است كه شبها تو را
بیشتر احساس میكنم
پرده ها را بكش و نقش مرا رنگ بزن
جام را سر بكش و موی مرا چنگ بزن
وا کند آيا کسی زنجير را؟
دستهای بسته تدبير را؟
هیاهو میکند در من صدایی که رها مانده
پرستویی که از همکاروان خویش جا مانده
اگرچه همچنان اندوه ما مردم، فراوان است
اگرچه روزگار ما جماعت، نابسامان است