امشب آماج خروش موجهای سهمگینم
می خروشد خون رخش تازه مرگان در جبینم
خواهم تو را ای ماه و می آرم به چنگ امشب
شور شکاری تازه دارد این پلنگ امشب
درین بن بست پولادین
تن دیوار را با جسم در پیوند جاویدیست...
بار اول که دیدمت
به کوچ کشی فکر کردم...
این اتاق از بی تو بودن مملو از اندوه شد
آن قدر در خلوت خود ماند تا انبوه شد
پروانههای يخ زده محتاج ياری اند
محتاج آفتاب و هوای بهاری اند
ای روزهای ناخوش تب دار تکفیری
ای عصرهای بی سرود فصل دلگیری
من خودم را در حیات کوچکم نشناختم
کودکانه، واقیعأ دل را برایت باختم
حور وقتی در بهشت از عطر گل تر می شود
بر زمین می آید و اینگونه "دختر" می شود
خداوندا! ورق يكبار گرديد
نوار آخر شد و تكرار گرديد
آوازهای غمگین مادرم بود
که در بساط پدر شلوار کردیهایش...
دریا پر از بغض است، تلخ و زمهریر است
مثل بلندی های دنیا برفگیر است