تا از کنار چشم تو ای خوب رد شدم
شاعر شدم یگانه شدم پوچ و بد شدم
محبوبم!
در ایمیل آخرت نوشته بودی این روزها در مرز یونان هستی...
چه کنم با غم عشق تو و بی تابی دل
دل لرزانک من خانه ی عشق است نه گِل
شیعیان هر لحظه ای همت کنند
خائنان را غرق ذلت میکنند
وقتی زنی در کنج خانه میگرید؛
ابتدا گلدانها یکی یکی پژمرده میشود...
در خشکی دهانِ بیابان مباهله
سوگند خورده است به باران مباهله
حسين من کجايی
تا ببينی کربلايت را...
جغرافیا روی نقشه، بی مرزبانان بمیرد
تاریخ هر قوم مقهور، بی قهرمانان بمیرد
یک عمر در عزای شما گریه میکنم
در خواب هم برای شما گریه میکنم
این باغ بی بهار نخواهد ماند
زین شیوه روزگار نخواهد ماند
دریا، که دید کودک، برگ گذر ندارد،
تنها و بی پناه است، با خود پدر ندارد،
چه باک از ابرهه ای دوست با آن لشکر فیلاش
خدا سر میرسد از راه با فوج ابابیلاش