کو آن صفای دامن بیرنگ خاره ها
كاتش به دامنیم از این باغواره ها
خانهها تلّ خاک و خاکستر، کوچه در کوچه غرق در خون است
زامبیها رسیدهاند به شهر، شهر از پای تا به سر خون است
یک جنون بی رقم، معتاد می سازد مرا
مست می سازد مرا دل شاد می سازد مرا
وطنم دوباره اينک تو و شانه های پامير
بتکان ستاره ها را که سحر شود فراگير
ای ترجمه سورۀ پر معنی والناس
با دست تو تفسیر شده معنی خناس
چراغ انجمن شاعران بمان عصیان
بلند شو غزل تازهای بخوان عصیان
آنگونه ای که بعد از آتش دود میمیرد
مردی که معشوقش نباشد زود میمیرد
تو اگر رفتی، از این لحظه قسم خواهم خورد
که پس از رفتن تو مهر عدم خواهم خورد
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
شبی که واکنی آغوش بر من ای تاووس
و مثل غنچه لبت را؛ که هی بگیر و ببوس
من و تو سبزهٔ یک جویباریم
من و تو قصّهٔ یک روزگاریم
تا یافتم خود را کنارت، دیدمت آرام...
لبخند شد سرتاسرت، خندیدمت آرام