خاموش، روشن باز هم... هی میشود خاموش
خورشید من دارد پیاپی میشود خاموش
با سنگ هوس شیشهی انگور شکستند
جام عسل و جامهی زنبور شکستند
دو روز بعد پدر می شود فراموشت
همین دو دیده ی تر می شود فراموشت
میدانی «عمو گابو»!
من از سرزمین «اَرنواز» و «شهرناز» میآیم...
ترکمنزادۀ مزار کجاست؟
تاشقرغان خوشگوار کجاست؟
پلنگ غیرتم از چشم ماه افتاده است
دریغ، هرچه تهمتن به چاه افتاده است
امشب میان این گلو یک بغض مهمان من است
این سرفه های لعنتی آهنگ قلیان من است
شبی که قصه فانوس و باد میگفتند
چراغها همگی زنده باد میگفتند!
بیست سال است به دامان شما چنگ زده
در دوراهیّ جهان دخترک جنگزده
هر کی را خواهی عزیز گردانی
و هر کی خواهی ذلیل گردانی
آشتی سیب بهشت است برای چیدن
من و تو زنده به این یک دو نفس خندیدن
پس از یک ماه، دور سرفرازی
فرود آورد پا، ماه حجازی