از بین تیتر ها خبری انتخاب شد
داعش فرو شکست.... بنایش خراب شد
سیب را سمت من تعارف کرد، سیبها بوی آسمان میداد
رو به من ایستاد با لبخند، خندههایش به من توان میداد
از مرگ سخن نگو
بگذار تا دختران همسايه لبخند زيبايت را ببينند
ای رود شکیبنده که دریا شدهای
ای کودک گنگ ما که گویا شدهای
در این شبها که ماهم در محاق است
دلم صد پاره از درد فراق است
گل کرد بسی غنچه به لبهای خداوند
در کارگه خود چو به رویت نظر افکند
کجاستی، بار دگر، جان پدر کجاستی
باز پر اضطراب تر، جان پدر کجاستی
هرچند کفن و دفن شود دودمان ما
گل میکند جوانهی دیگر ز جان ما
دوباره آمدهام بیقرار لبخندت
که یک سبد گل سیب است بار لبخندت
چشمان میمست تو باج از خَرمنِ خورشید میگیرند
این بیمُرُوتهای غارتپیشه سیب از بید میگیرند
این درد را کجا برم ای خیل دردمند!
درد جوانهای که نرویید و شد سپند
خدایا! تازه کن مثل بهارت حال عالم را
بزن بر خستگیها، جانِ جان! باران نم نم را