دست و دلم قدم به قدم ریخته
تقصیر زلف توست به هم ریخته
دم به دم و منزل به منزل دوستت دارم
بر ضد سنتهای قاتل دوستت دارم
الهی اخم هایش هم به لبخندش بپیوندد
الهی حرف هایش به لب قندش بپیوندد
تو خود تمامِ منی و من ـ ٱن وجود٘ندارد ـ
جهان تویی و بدونت جهان وجود ندارد
در سوگ سعادت ملوک تابش و همنسلانش...
در سوگ این برگ...
قفل لبت به حیله و ترفند وا شده
با بوسه های تازه تری آشنا شده
غم است، سلطنتِ فصلِ دل بخواهی ها
شب است، جمعیتِ غرقِ در تباهی ها
شده یک وقت زمانی برسد نان باشی
زیر دندان بشوی گندم بی جان باشی
از درد چند ساله ی تو جنگ گریه کرد
تاریخ هم به خاطر این ننگ گریه کرد
یک شاخه گل، گلدان فقط یک چیز کم دارد
هر سفره بی مهمان فقط یک چیز کم دارد
روزهای مرده در تابوت تقویم تو ام
ای فراموشی صدها ساله تقدیم تو ام
قصه درد دل شنیدن چیست؟
شرح سوزان داغ دیدن چیست؟