ای بی تو خراب؛ روزگار دل من
چون تار رباب؛ روزگار دل من
گیسو بیفشان دختر کابل به ناز امروز
ما را به جام چشمهای خود بساز امروز
کاش من هم پرنده ای بودم، میپریدم به سوی پرچینت
در خراسان بی قرار دلت، در مزار دو چشم غمگینت
ما همه از درون میانماریم؛ مارها در میانِ ما یلهاند
مارها وِردخوان هر درزند، مارها قصهگوی فاصلهاند
چشم تو پلنگی است کمینکرده به هر سو
بی خواب که از گردنهای بگذرد آهو
خون سفید و سرخ و حبش هست در زمین
خون میدهیم و باز عطش هست در زمین
سجاده و من و دل غمگین و انتظار
شاید كه رد شوی دمی از كوچه ام بهار
ابری کبود؛ شست غبار دل مرا
رنج مرا، هَراس مرا، مشکل مرا
از بین تیتر ها خبری انتخاب شد
داعش فرو شکست.... بنایش خراب شد
سیب را سمت من تعارف کرد، سیبها بوی آسمان میداد
رو به من ایستاد با لبخند، خندههایش به من توان میداد
از مرگ سخن نگو
بگذار تا دختران همسايه لبخند زيبايت را ببينند
ای رود شکیبنده که دریا شدهای
ای کودک گنگ ما که گویا شدهای