آخرین اشعار

جنگ و عاشقی

چه کنم با غم عشق تو و بی تابی دل
دل لرزانک من خانه ی عشق است نه گِل

من همه مهر و تو اما چقدر مهر گُسل
دل ترا می طلبد قهر مکن، ناز بِهل

از چه این گونه پُر از خشم و بر افروخته ای؟
نازنینی و کمی نیز پدر سوخته ای

چه کسی ریخته غم در دل دیوانه گک ات
چه کسی برده نشاط و طرب از خانه گک ات

زخمناک است چرا آهوی من شانه گک ات
ناله شد، آه شد آن خنده ی مستانه گک ات

محرم راز تو ام قصه به من باز بگو
شرح این واقعه ی خانه بر انداز بگو

گفت از عشق مگو، هی هی جنگ است هنوز
هرچه آینه، ترَک خورده ی سنگ است هنوز

سخن عشق به دیوانه جفنگ است هنوز
اندکی حوصله کن قافیه تنگ است هنوز

باش فردا که گل آید، چمن ایجاد شود
شاید از میمنه تا میسره آباد شود

سخن از عشق در این حال و هوا یعنی چه؟
آدم و سجده به شمشیر و طلا یعنی چه

دل به ابلیس و به لب نام خدا یعنی چه
دیدن کعبه به پول فقرا یعنی چه

گر همین است وطن، کاش وطن هیچ نبود
این همه کله و دستار و چپن، هیچ نبود

حیف از این زهر شدن، کاش همه قند شویم
پیش چشم همه یک آینه لبخند شویم

عوض سنگ شدن، سیب سمرقند شویم
حکم عشق است که محبوب خداوند شویم

ورنه در هی هی این جنگ، غزل بی معنی است
تک و تنها سفرِ ماه عسل بی معنی است

شناسنامه