از این غریبی از این عسرت نشسته به دود
به آفتاب خراسانی خجسته درود
خاطرات خوش من در دل شبها افسرد
در پس پنجره گلدان صدایم پژمرد
دنیا برای خام خیالان عوض شده است
آری، در این معامله پالان عوض شده است
ما مجاهد حقّیم، قدرت خدا با ماست
هركجا كه رو آریم، دست كبریا با ماست
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
مبارک است بهاری که در تو می بینم
و سورِ بلبل و ساری که در تو بینم
اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
سکوت، ریشۀ آیین قریههامان بود
صدا، خلاف موازین قریههامان بود
چراغ انجمن شاعران بمان عصیان
بلند شو غزل تازهای بخوان عصیان
مادر سلام! ما همگی ناخلف شديم
در قحط سال عاطفه هامان تلف شديم