باز بوی کربلا دارد زمین
مرگِ سرخِ پُر جَلا دارد زمین
نه همزبان شهر شماییم بی خیال!
ما کافران شهر شماییم بی خیال!
زنم من ماجرای تلخ و دلگیری
به هر زشت و بد و هر طعنه درگیری
برپاست دماوند بلند و بشکوه
سر سوده به آسمان، ستبر و نستوه
چه کنم با غم عشق تو و بی تابی دل
دل لرزانک من خانه ی عشق است نه گِل
شیعیان هر لحظه ای همت کنند
خائنان را غرق ذلت میکنند
در خشکی دهانِ بیابان مباهله
سوگند خورده است به باران مباهله
زبان گفتوگو گاهی تفنگ و گاه خودکار است
ولی با اهل خیبر ذوالفقار مرتضی کار است
این سر، سر تقدیری کابوسی ماست
این سربریده غیرت ناموسی ماست
عقاب تیز چنگ ما مبارکت ستیغها!
به پیش بالهای تو نشد حریف تیغها
كودكى رفته نزد استادش گفت استاد!
"مرد" يعنى چه؟ مرد؟!
هله غیچک* هله آواز که نوروز آمد
هله اَی شادی دَم ساز که نوروز آمد