تو چه مقدار زخم در زخمی
تو چه بر باد رفته ای کابل
این روزها مدام چراغانیِ غمم
از حال من مپرس که سرریز ماتمم
آنان که به لب سکوت میگردانند
آتشنفسانِ حرفِ بیپایانند
به جز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
سرشار از غرور و غزل بوده عشق تو
آری چقدر ماه عسل بوده عشق تو
ما آتش صبر و روزگاران همه سنگ
ما پای شکسته، رهگذاران همه سنگ
قفس خون می شود تا می کشد آواز آزادی
کهستان می تپد تا می کند پرواز آزادی
گوشه ی با درد سرتا پا عذاب افتاده ام
حال میپرسی چه گویم لا جواب افتاده ام
نیمِ ملّت شهید و نیمِ دگر
زخمی و ناتوان و بیچاره
خواهر زمان رفتن ما رو به آخر است
مانند کوه باش که اینگونه بهتر است
بی سوز، آفتاب فراهم نمیشود
آدم بدون حادثه آدم نمیشود
همان نازِ تو اینجا از درخت آلبالویی
کشیده دامنش را گل به دامن سمت هر سویی