تا که مولانا است آهنگ زبان فارسی
شمس قد افراشت خواهد، سرفشان فارسی
در گوش من صداست، پدر! زنگ مکتب است
امروز دخت ناز تو دلتنگ مکتب است
قسمت این بوده که محکوم نگاهت باشم
عاشق شیشه فروش رخ ماهت باشم
این روزگار نحس به مانند یک غم است
هرچه زمانه بر سرم آورد ماتم است
جا ماندهای از همسفرانت
بر انبوه برگهای زرد کز کردهای...
خواست سوی من بیاید کوچه تا بنبست رفت
تاکسیران خستهگیهای مرا دربست رفت
یک شعله فروزان شده در سینهٔ من
در سینهٔ بیغبار بیکینهٔ من
من خستهام به آیه قرآن هرات جان
من خستهام به جان تو از جان هرات جان
دوباره آشفته خوابم امشب که دیدهام دیده خوابِ کابل
خرابم امشب، خرابم امشب، خرابم امشب، خرابِ کابل
شب شب یلداست، یلدا در جنوب
سمت خواب یک کوالا در غروب
دست و آتش و دیوار؛ برق صورت حورا
ماه میشود تکرار، چشمهای شببو را
چه مرگت می شود خانم؟ که لبخند زمان باشی
به این دیوانه روز یک دو نوبت همزبان باشی