چقدر حسرت و اندوه و درد باید خورد
به جنگلی که همه برگ های آن پژمرد
به جنگلی که همه غنچه های رنگینش
به دست دامن ناباوری شکست، افسرد
خطوط روشن لبخند و آرزوهایم
چه عاجزانه در آغوش غصه هایت مرد
چنان شکستم از این بار دردها حتی
که دست مرگ مرا با خودش نخواهد برد