آخرین اشعار

نمی‌رود هوای تو هم از سر جهان من

نمی‌رود هوای تو هم از سر جهان من
ای عشق ناگهان من، ای عشق ناگهان من!

تنیده مهر و عطر تو به شاخ و برگ و ریشه‌ام
نفس شده درآمدی تو در میان جان من

تو رودخانه‌یی و من به حسرتم که کاش کاش
من از تو زاده می‌شدم، تو هستی و نشان من…

دلم گرفته عمری از بلندی فراق تو
بیا که از نبودن تو سوخت استخوان من

جدا نمی‌شوی تو از خیال و فکر من دمی
ای آب و نان و دانه‌ام، چراغ آشیان من

چقدر زنده‌ام به تو، چقدر دوست دارمت
چقدر از هوای تو پر است آسمان من

زمان نبودن تو و مکان دل پر از غمت
زمان بی‌زمان من! مکان لامکان من!

شناسنامه