از لحظه كه رفته ای از لحظه های من
دنیا كشیده نقشه شومی برای من
فریاد اگر چه میزنم اما نمیرسد
در گوش تو سرود غم و های های من
رفتی شكست بزم غزل های خاطرم
در غم بسوخت هستی و حال و هوای من
ساكن دیگر به شهر خیال تو نیستم
غم خانه سیاه غمت گشته جای من
حالا كه موج اشك سراپای من گرفت
حتی زیاد برده مرا هم خدای من