تو رودخانهیی و ماه در تو افتادهست
دلم به بند تو است و دلم چه آزادست
شکوه خنده به لبهایم از طراوت توست
به لطف و خوبی تو مادری کجا زادهست!
تو بادبان بلندی، تو ناخدایی که
زمام کشتی خود را به موجها دادهست
تو سرزمین بزرگی به قدمت تاریخ
که از شکست خود و فتح دشمنش شادست
جهان به پیش تو در عاشقی کم آوردهست
تو جانِ عشق و دلت، دل نه؛ عشقآبادست