مقابلش که رسیدم نشستم آه کشیدم
دو خط ساده ی ممتد در آن نگاه کشیدم
به این امید که شاید پلی شوند و بیاید
شراره های تنم را به سوی ماه کشیدم
رسیدنم به تو محبوب! اگر محال شد آخر
برای حل محالم هزار راه کشیدم
به هر مسیر که رفتم به مقصدم نرسیدم
دوباره نقشه ی راه خود اشتباه کشیدم
نشد که قصه کنم با تو سبز بانوی شرقی
به یاد شانه و زلفت شب سیاه کشیدم
نگار قافله باری کمی مجامله کن با من
که درد مهرت را صبح و شـ و شامگاه کشیدم
چه قدر حرف زدم حرف و حرف پشت حرف
سکوت کردی و خود را درون چاه کشیدم