رنج زن بودن

زندگی اشک شد از شیمه‌ی جانم سر کرد
عشق پیدا شد و غم از دو جهانم سر کرد

آتشی در دل من بود که با دیدن تو
شعله‌ورتر شده و از هیجانم سر کرد

گنگ خوابیده‌ی من هم‌نفس ثانیه‌ها
ناگهان واژه شد از نوک زبانم سر کرد

تلخی میوه‌ی ادراک و غم نارس عشق
عقده شد، اشک شد از چشم زمانم سر کرد

سرزمینی که مرا زاد نمی‌خواست مرا
زخم این حادثه‌ از نام و نشانم سر کرد

و خدا خواست درین معرکه زن خلق کند
رنج زن بودن من از مژه‌گانم سر کرد

شناسنامه