زندگی اشک شد از شیمهی جانم سر کرد
عشق پیدا شد و غم از دو جهانم سر کرد
آتشی در دل من بود که با دیدن تو
شعلهورتر شده و از هیجانم سر کرد
گنگ خوابیدهی من همنفس ثانیهها
ناگهان واژه شد از نوک زبانم سر کرد
تلخی میوهی ادراک و غم نارس عشق
عقده شد، اشک شد از چشم زمانم سر کرد
سرزمینی که مرا زاد نمیخواست مرا
زخم این حادثه از نام و نشانم سر کرد
و خدا خواست درین معرکه زن خلق کند
رنج زن بودن من از مژهگانم سر کرد