باید دوباره سر بگذارم به خلوتم
کارم اگر نداشته باشند راحتم
هرچند از غمتو پرم در سکوت خود
بگذار باز لب به لب بی شکایتم
شادم که مبتلا به غم غربت توام
هی غبطه میخورند غریبان به غربتم
بیدارم از غم تو و شب ایستاده است
انگار با خیال تو خوابیده ساعتم
یک شب شبیه برف بیا پشت پنجره
تا صبح باز هم بنشین پای صحبتم
گفتی که وصل راه رسیدن به عشق نیست…
آری… خوشا به حال تو… خوش به سعادتم