آخرین اشعار

خیمه‌گاه تزویر

احتیاط اهل مدینه، که فضا چون شام است
خارجی خواندن با طعنه، خودش دشنام است

ریشه‌ی فتنه‌گر قصه، همین دور و بر است
کوفه هم خانه‌ی مولاست و هم قطّام است

بوته‌ی خاری اگر از باغ بغل زخم زده است
نزن آتش، که در آن سروِ گلی ادغام است

فتنه انداخته شاید که به خود آویزی
آن‌که در معرکه‌ی رزم شما ناکام است

باز صفّین دگر، خدعه‌ی سر نیزه شده
چون که تا خیمه‌ی تزویر فقط یک گام است

رفت از شهر شما، جرم نکرده گرچه
اثر انگشتی از او بر همه‌ی اجرام است

موقع رفتن او، هرچه بگویی “خیر” است
غیر خائن، که به والله غمش مادام است

جیغ یک زن بپراند خواب سحرگاهِ هرات
افسرِ سابقی از تیر چراغ اعدام است

شناسنامه