در تنم گورهای گمنام است، مردههای مرا ورق بزنید
رفتهام سالهاست از دنیا ردِّپای مرا ورق بزنید
بغض سنگین و درد جامانده در تهِ شعرهای غمگینم
دوست دارم عبور داده شوم تا صدای مرا ورق بزنید
پارههای تنم کبود و سیاه، خون که در رگرگ تنم خشکید
شرح حالم برای گفتن نیست، ماجرای مرا ورق بزنید
آه آیینهها کجا دانند وسعت رنج و درد آدم را!
شعرهای مرا شکاف دهید؛ تا فضای مرا ورق بزنید
زندگی مثل بمبی از وحشت وسط جاده انفجارم داد
تکهتکه تمام هستی من… تکههای مرا ورق بزنید
کوچهها، جادهها، خیابانها روزگار مرا به هم زدهاند
آه! تا روح من بیارامد مردههای مرا ورق بزنید