آخرین اشعار

عصمت صبح

پاره های روحت امشب وصل با هم می شود
آفتاب از خانه ات فردا فراهم می شود

وقتی از این نردبان، یک پله بالا می روی
دوری پرواز، چندین آسمان کم می شود

تازه دانستم که وقتی پشت دیوار سکوت
روح تنها مانده‌ات با عشق همدم می شود

عصمت یک صبح از پیشانی ات سر می زند
قامت یک کهکشان در دامنت خم میشود

آری آواز تو بود، آن شب که گفتی آفتاب
مشتی از خاکستر سرد اجاقم می شود

شناسنامه