به روی مغزم اگر هر قدر قدم زده باشی
بخند! دوست ندارم غریب و غمزده باشی
دوباره مثل خودم، با خودم، بدون خودم
نشستهایم مقابل، من و جنون خودم
کی توانم بعد ازین من ترک دیدارت کنم
گر به خواب ناز باشی زود بیدارت کنم
در نگاه ما نمای گریهآور یافته
صحنههای سادهای که شور محشر یافته
های فقرآلودگان! آن گنج بادآورد کو؟
آن یَل گردنفراز پهنهی ناورد کو؟
از وجودت راه میافتد منِ تنها منت
روح سرگردانِ مانده در تهِ پیراهنت
با نوبت هر که میدهد اینروزها دردم
از دشمنان دلگیرم و از دوست دلسردم
با عشق زندهگی کن و با غم کمیبخند
هر ماه نیست ماه محرم کمی بخند
دوباره گریه کردم رود رود امواج آمو را
غم دلتنگیام را غصهی کوچ پرستو را
با تو ای فریادِ عشق، آوای دیگر داشت بلخ
روزهای دیگر و شبهای دیگر داشت بلخ
تمام روز ها با درد تحویلم
دچارِ سرنوشتِ تلخ هابلیم
گفتی که عاشقی مکن، این کار خوب نیست
رسوا شدن به کوچه و بازار خوب نیست