به پا كردی میان سینه ام صد سوز دیوانه
همان وقتی كه گفتی عاشقی، دیروز دیوانه
مبارک است بهاری که در تو می بینم
و سورِ بلبل و ساری که در تو بینم
آتش زدی به من، به دل زخمی ام عزیز
یك چینی شكسته شدم ریز، ریز، ریز
خون من می جوشد و لبریز غیرت می شود
وقتی از حسنت میان جمع صحبت می شود
دوباره بغض عجیبی درون حنجره شد
فضا شبیه اتاقم بدون پنجره شد
آماده ام که شکل شوم محتوا شوی
من قانع ام که حنجره ام را صدا شوی
روح راکد دوباره راه افتاد
ماهی نیمهجان به جوی آمد
تو نوبهار بلخی و جام تو پر مل است
تن، دشت شادیان خدا، معبد گل است
اگر پسند و اگر ناپسند، میگویم
نگفته بودم و اینک بلند میگویم
از گذشته می آمد آمدن بهایش بود
رودکی حضورش بود رابعه صفایش بود
بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم
ستیغ و صخره درواز را به گریه نشینیم
من شاعر کوچههای ناآرامم
هر کوچه صدا کند مرا با نامم