آخرین اشعار

میراث عشق

بعد هر دردی همین گفتار می‌ماند به جا
نی رفیق با وفا نی یار می‌ماند به جا

هیچ کس جز تو نباشد مهربان‌تر از خودت
لطف کن بر خود که یک بیمار می‌ماند به جا

عاقبت هر کس کند کج راه خود اما به تو
یک دل ویران و بی دلدار می‌ماند به جا

گر به ما قسمت کنند از عشق میراث اندکی
تا سحر چشم تر و بیدار می‌ماند به جا

شیمه کن بانو به پا شو زنده‌گی این باشدت
ورنه اینجا یک نفس اجبار می‌ماند به جا

کافری را پیشه کن لیکن مشو عاشق به کس
تا که بگشایی دهن اخطار می‌ماند به جا

قامتت را خم نکن بر بی شعور بی نسب
چون برایت در بدل یک دار می‌ماند به جا

تا نگویندت سیاه‌سر همتت والا بدار
یا که از تو یک دل افگار میماند به جا

شناسنامه