از یک نژاد و رنگ نه از یک سیارهایم
انسان به خویش آ که ز یک گاهوارهایم
بگذار زندگی شود از مرگ بیشتر
زندانیان بسته به زنجیر قارهایم
نشتر مزن به پیکر زخم پُر آه ما
از سینهی دو شقشده چون درد پارهایم
دوزخ هم از شکنجهی ما خسته گشته است
قربانی گناه کدامین کفارهایم
با آنکه کشتهای چو خزانها جوانه را
در فکر باز رُستن و سبزِ دوبارهایم
تو در حجاب چشم زنانی، سیاهکیش
ما در حریم شانهی او گوشوارهایم
ای شب از امتداد تو صبحی رسیدنیست
در آسمان تیرهی کابل ستارهایم
در سنگ قبر قوم ندارند مردگان
انسانتبار سوختهی این شرارهایم
دست تو سرخ، چهرهی من سرخ، شهر سرخ
از خون به سینمای جهان جشنوارهایم
با مرگ هم دگر پس از این کم نمیشویم
پشتون و ترک و تاجیک (از این پس هزاره)ایم