رفت هرکس بود، حالا در میانِ التهاب
بانگِ هل من ناصرش مانده است دیگر بی جواب
مکتبِ عشقِ حسین بن علی دلدادگی است
دین اگر دین است، رُکنِ اولش آزادگی است
از رگِ خونِ خدا فواره ی خون می زند
یک نفر با خنجر از گودال بیرون می زند
بعدِ مرگش نیز دارد عشقبازی می کند
با سرِ بر رویِ نی هم سرفرازی می کند
داغِ تو هرگز نخواهد رفت از این دل، حسین
بر جبینِ ما نوشته یا لَثارات الحسین…