گه اخم، گهی قهر، گهی جوشش لبخند
با سادهدهاتی چه نیازی است به ترفند!
دل را به تو صد بار سپردم که فروشی است
یک بار نپرسیدی اگر کس بخرد؛ چند؟
غیر از تو کسی در دل من جای ندارد
بر پیر، پیمبر، به خدا و به تو سوگند
لرزیدن و گلگلشدنت هست به یادت؟
روزی که رسیدیم به هم در خَم دربند
ما یار قدیمیم رک و راست، صمیمی
با آنچه که از دوست رسد خرم و خرسند
روزی که هوایی شوم از یاد تو؛ دیگر
بر روی زمین هم نکند جاذبهام بند
برگیر به لیلاگری خود کله از عقل
تا شیخ؛ فرود آید و کمتر دهدم پند
تا چند پذیری سخن اهل غرض را
خود تجربه کن آنچه حریفان به تو گفتند
هر روز؛ زمینگیرتر از روز دگر باد
آن کس که میان من و تو فاصله افکند
برخیز که بر یکدگر آغوش گشاییم
شاید که کشد بر سر ما دست؛ خداوند